فکرهای درهم یک مرد

:دی

اندر باب روابط انسانی

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۲۸ ق.ظ

ترکیبات عجیبی در دنیا وجود داره. مثلا ترکیب امید به اینده یک رابطه و هم زمان خواستن اون رابطه.

چون دوست داری اون رابطه را میخوای که براش تلاش کنی و چون امید داری اون تلاش را میکنی

ولی وقتی کلی زمان میگذره و امیدت را از دست میدی چی میکنی؟

اگه اول دوست داشتن اون رابطه از بین بره

خب دیگه تمامه همه چی ولی اگه به هر دلیلی(جلو تر میگم) با وجود از بین رفتن امید هنوز رابطه را دوست داری زندگی سخت میشه.

اون موقع است که حتی اگه طرف مقابلت تلاش هم کنه دیگه تو پس میزنی. (الان که فکر میکنم شاید رابطه قبلی ام این طوری از دست رفت.در ناامیدی غرق بودم و عشق را پس میزدم)

مثلا اگه تو اول کلی تلاش کنی تا به یه چیزی برسی بعدش خسته میشی. دیگه برات بی معنی میشه(چیزی که برای من در رابطه قبلیم شد حس میکنم. من مثل شعرا و عاشقان عالم از فشار بیشتر عاشق تر نمیشم) حتی بعدش که رسیدی طرف مقابلت کلی برات زحمت بکشه.

حالا این فقط توی پارتنرشیپ نیست توی دوستی هم

هست. به وضوح من دیدم یکی از دوستام از یه جایی خواست که به من نزدیک تر باشه. ولی خب چه سود؟

این رشتو را البته برای یک رابطه ننوشتم. برای یک تفکر و مدل شخصیتی نوشتم. یعنی وقتی که تو یه شخصیتی داری و اون را بروز میدی ولی ببقه جوری رفتار میکنند که عملا پس میزنند و تمام انرژی و امیدت

را از بین میبرند. حالا این الزاما مثل حالت قبل نیست. یعنی مثلا من دوست دارم کار الف را با دوستانم بکنم(مثلا برای اینکه بیشتر با هم باشیم بریم بیرون و کسکلک کنیم) ولی اونها نمیخواهند. یا مثلا من دوست دارم برم به خیریه کمک کنم و اونها همراهیم نمی کنه یا مست کنم یا هر چی. تهش این

میشه که یه زوری میزنی و میبینی نمیشه و بی امید و بی احساس و نام میشینی و پوچ میشی. پوچ. نه میتونی فکر کنی به انجام رفتاری(چون کردی و تلاش هم کردی و نشده) نه میتونی به تغییری فکر کنی(چون این دوستات بهترین های ممکن اند در زمان حال) نه راه پیش نه راه پس نه هیچی. پوچی. پوچی محض.

به دو نفر یه چیزی را گفتم. هر دو مخالفت کردن. برای اولی چند تا پیام دادم که مخالفت نکنه و دیدم اصلا انگار نه انگار. حتی همان اول قبل مخالفت جدی کارت دوستی را رو کردم(روی من را زمین نزن) ولی باز انگار نه انگار. دیگه به دومی اصراری نکردم. اوکیه کاری نمیشه کرد.

فقط. فقط من این نبودم.

این خسته‌ی زل زده به صفحه مانیتور در ساعت ۲ شب.

الان دیدم یه چیز دیگه هم شده. دو نفر دیگه هم یه چیزی را گفتم و یکی شان اوکی داد بعد الان بدون دلیلی گفت نمیام. باشه ها. ولی این نیامدن تو به هر دلیلی که باشه رابطه را سرد میکنه.

بگذریم.

 

یعنی نمیشه گذشت. خب من چی کنم؟ این ها را ول کنم بقیه مگه بهتر اند؟ واقعا در درک این مسائل موندم. واقعا باید دختر میشدم. اون مدلی از روابط که بین دختر ها هست با فاصله برای من بیشتره. ولی خب نمیشه دیگه چه کنم؟

  • حسین مهدوی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی