فکرهای درهم یک مرد

:دی

اون که تو آینه ی منه...

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۹ ب.ظ

به نام او

سلام

امروز 28 امهتیر 97 اه

توی خئنه نشستم و دارم فکر میکنم به اتفاقات اخیر.

کلی چیز مختلف رخ داده برای نوشتن. 

اول یه کم ناله کنیم بعد بریم سر اصل مطلب:

ترم تابستونی گرفتم با درس آز مهندسی نرم افزار که طبق شنیده ها جر خوردیم.

اتاق تابستون ساس داره خونیه و .... و چند روز را نماز خونه بودم و بالاخره رفتیم توی اتاق

سحاب هوا شد
کلی پروژه هست و حالش نیست


حالا چیزهای خوب:

همایش مرز های علوم ریاضی با خوبی و خوشی برگزار شد الحمد الله

با کلی ادم توش آشنا شدم خانم شهیدی مثلا

راستی قبلش با خانم خسروی زاده حرف زدم درباره ی دانشکده و صنفی


و نهایتا شناخت پژوه هوا شد


الان باید بگم که نتیجه می گیریم هر چی برای خدا نباشه خدا می زاره تو کاسه ات؟ یا باید بگم شخصیت خودم بده یا باید بگم ادم نباید خودش باشه؟

نمی دونم ولی خوشحالم. واقعا نیستم. حقیقتا هستم ها ولی واقعا نیستم. نمی دونم خودش باید برسونه حال خوب را. 

خدایا ناموسا ما یه جواب فیزیبل پیدا کردیم اونم تو خراب کن. می دونم جوابش خوب نیست ولی خب چاره ی دیگه ای نیست. می دونم باید مثل همیشه وایسم تا خودت رزق محتومت را برسونی ولی اذیتم. به قول ساعر هواتو کردم.... نمی دونم می خوای با هم چی کنی خدا جون ولی این قرارمون نبود. بعضی وقتا فکر می کنم که باید به عاقبت به خیری فکر کرد ولی اری شود ولیک به خون جگر شود.

خدایا خسته شدیم ناموسا. یه نوری برسون تا امید پیدا کنیم. حقیقتا بعد سحاب و یه ایده زدم که شاید می خوای جواب فیزیبل را بهم برسونی که امروز اونم هوا کردی.

خوبه دیگه

چند وقتیه همه اش دارم به یک نکته می رسم.

عمل کردن.

با محسن شهریاری حرف زدم راستی. دعوتم کرد اتاقش به لیمو داد.

اونم داستان داره ولی الان اون قدر اعصابم خورده که دارم با سرعت تایپ می کنم شاید یه خورده فشارم کم شه.

هواتو کردم....

ولی خوبیش اینکه که حداقل گلی که نیما گفت را می دم.


واقعا اصل مطلب:

این قسمت را بعد اینکه مطلب را منتشر کردم دارم می نویسم. چون همین منتشر شد دیدم اسمش را چی نوشتم.

یه کمم در این باره بنویسم: الان چند وقتیه اون که تو آینده ی منه شکل منه من اما نیست

من داره می میره زیر فشار جواب فیزیبل

زیر فشار آینده و نگرانی در باره ی کار و درس و کوفت و مرز

نگرانی از شکست ها

غرور فردی

تک روی

بلد نبودن ساده ترین چیز ها

خوردن از خزانه الهی و هیچ تولید نداشتن

حرف زدن زیاد و عمل نکردن

که دیگه به لطف جواب فیزیبلومن دیگه فکر هم نمی کنم تا حرف بزنم


خدا جون قاموسا ناموسا خودمونیم دیگه: می رسونی آیا یا می خوای مار ا برسونی؟

علی علی


پ ن: هیچ وقت فکر نمی کردم به یکی بگم: ببخشید یا به قل خودتون حلال کنید. من این نبودم که حلال کردن قاموس یکی دیگه باشه ها.....


  • حسین مهدوی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی