فکرهای درهم یک مرد

:دی

The blood moon

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۳۹ ب.ظ

The blood moon is on the rise

می دونی ماه خون‌آلود چیه؟

ماه خون‌آلود

 

می‌دونی فرق ماه خونی با چشم‌های تو چیه؟ توی اون لحظه که توی کمرت سرما را حس می‌کنی توی اون لحظه که سیاهی شب را با قلبت درک می‌کنی یه دفعه می‌بینی توی آسمان تیره‌ای که هیچی نیست، توی آسمانی که فقط پوچی سیاهی درون تهی بودن را داره بهت القا می‌کنه کاسه‌ای خون در آسمان بلند می‌شه و چشم‌های همه را به خودش خیره می‌کنه. اما چشم‌های تو... چشم‌هایم تو برعکس‌اند. وقتی پلک‌هات را از روی هم بر‌می‌داری آسمان تیره نیست که ظاهر می‌شه آسمان خون‌آلودی‌ه که داره فشار دندان‌های آدم را در هنگام خشمگین بودن یادآوری می‌کنه. آسمان قرمزی که خشم و نفرت را یادآوری می‌کنه.... خشم و نفرت. اما این خشم و نفرت از کجا میاد؟

 

Love gives birth to Sacrifice which brings forth Hatred and let's you know Pain

و این درد. این دردی که در پوسته‌ی خشم و نفرت پیچیده می‌شه...

از چشم‌هات می‌گفتم. 

اون دوتا مست چشات که داره خوابم می‌کنه

 اون دو تا مست چشات در آسمان خون‌آلودی طلوع می‌کنند که جز تباه‌کردن نابود‌کردن و به‌هم ریختن چیزی دیگه‌ای ازشون انتظار نمی‌ره. اون دو تا ماه سیاهت توی خون طلوع می‌کنند. اما راز چشم‌های تو را کی می‌دونه؟

 

The fire burning in my eyes

دارم درباره‌ی مفهومی فکر می‌کنم. درباره‌ی یه نوع شکست. شکست نه به معنی باختن به معنی فروریختن فروپاشی درهم‌شکستن. حتی شاید کمی هم معنی باختن توی بطنش داشته باشه. واژه‌ی collapse برام make sense می‌کنه.
اما چه نوعی از شکست؟ نوع عاطفی. collapse کردن عاطفی مفهومیه که دارم بهش فکر می‌کنم.

حسم از این مفهوم چیه؟ یه ساختمون را در نظر بگیرید. این ساختمان قراره بشه مرکز یه سازمان بزرگ. مرکز حکومت مرکز ریاست دنیا. هر چی. بعد این ساختمان را می‌سازن با کلی سختی. اون هم که زمانی که کلی سختی کشیدن کلی جنگیدن حالا به این نتیجه رسیدن که یه ساختاری بیارن بالا و این ساختمان قراره مرکز اون ساختار عریض و طویلی باشه که قراره همه‌ی مشکلات ما را رفع کنه. بعد کلی جنگیدن خون دادن از دست دادن عزیزان بالاخره می‌شینند کلی زور می‌زنند و این ساختمان را می‌سازن و میارن بالا. وقتی داره تموم می‌شه. بعد اون که نازک کاریش را می‌کنند و گچ بری‌ها تموم می‌شه و دارن وسایل را می‌زارن داخل ساختمون. زمانی که هنوز وسایل توی مشباها هستن و ازش درنیومدن. زمانی که هنوز افراد وارد ساختمان نشدن برای کار کردن. تو به عنوان یکی از بزرگ ترین افراد پشت داستان و کسی که مدیر همه چیزه می‌ری داخل ساختمون تا بررسیش کنه. می‌ری توی دل ساختمانی که قراره دنیا را مدیریت کنه. می ری تو قلب اون ساختمون. توی مرکز مدیریتش. توی دفتر مدیر. جلوی میز مدیر که می‌ایستی و فکر می‌کنی که به آینده به رفع شدن همه مشکلات...

 

Well Love is the heart desire to serve  someone who is preses to you. to watch over them. love is thing that makes him so strong

از عشق بگم؟ به نظرم زیاد حرف زده شده ازش. از عشق و ارتباطش با گیاه عشقه و خونی که می‌مکه از انسان وقتی گرفتارش می‌شه. از عقل و هوشی که می‌بره و .... بیا از عشق حرف نزنیم پس. به جاش بیا از مثال هاش حرف بزنیم. به نظرم هر چقدر درباره‌ی کلیت عش حرف بزنیم بازم نمی‌تونیم درکش کنیم و وقتی با یکی از مصادیقش روبرو می‌شیم در درک‌ش گبر می کنیم. و از سمت دیگه وقتی یکی از مصادیقش را می‌شنویم ازش شفعناک می‌شیم و متحیر که این هم نمود عشقه؟

راستی لست سین ریسنتلی شدیم رفت...

No, nobody but me can keep me safe

نمی‌دونم باید چی کنیم. توی این دنیای پیچیده. از هایپر رییلیتی حرف بزنم؟ نمی دونم هنوز تدر بابش دیگاهی در پیش نگرفتم. فقط می‌دونم توی این دنیا شاید خیلی تنهایی انسان ها زیاده. یعنی طراحی دنیا این شکلیه و من این را دوست ندارم.


And I'm on my way

شاعر که می‌گی من در مسیر خودم‌م و دارم می‌رم. نمی‌دونم...

 

 

بعد از پایان: برم سراغ پی نوشت نوشتن مثل اینستا؟

پ ن یک: خون ماه(با سکون روی خون) یا ماه خون یا ماه خون‌آلود. نمی‌دونم ولی می‌دونم که درسته خونی در چشمانم ندارم ولی خون درون قلبم خسته شده از اون جا بودن. دوست داره بیاد بیرون. خودکشی خیلی چیز جذابیه ها.... خون درون رگ‌ها. خون درون قلب خون درون چشم.
پ ن دو: آیا آدم در طول تاریخ تغییری کرده و یا رشدی داشته؟ نمی‌دونم

  • حسین مهدوی پور

زندگی

شکست

عشق

فکر

نظرات  (۱)

  • دانیال طاهری فر
  • چه متن خوبی .... 

    خوشمان آمد

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی